دنیای شعر و هنر پارسی
تا شقایق هست زندگی باید کرد...

در جواب پست اندر حکایات زن!

مرد یعنی یک جهان بیچاره گی . . . مرد یعنی یک بلای خانگی

مرد یعنی کوهی از ناز و ادا . . . مرد یعنی فیس و کبر و ادعا

مرد یعنی سایه پر دردسر . . . مرد یعنی یک هیولای دو سر

مرد یعنی یک کویر بی گیاه . . . مــرد یعنی زندگی با او تباه

مرد یعنی آسمان بی فروغ . . . مرد یعنی هر چه میگوید دروغ

مرد یعنی شوره زار بی علف . . . مرد یعنی عمر زن با او تلف

----

به نام خداوند مردآفرين / که بر حسن صنعش هزار آفرين

خدايي که از گِل مرا خلق کرد / چنين عاقل و بالغ و نازنين

خدايي که مردي چو من آفريد / و شد نام وي احسن الخالقين

پس از آفرينش به من هديه داد / مکاني درون بهشت برين

خدايي که از بس مرا خوب ساخت / ندارم نيازي به لاک، همچنين

رژ و ريمل و خط چشم و کرم / تو زيباييام را طبيعي ببين

دماغ و فک و گونه ام کار اوست / نه کار پزشک و پروتز، همين!

نداده مرا عشوه و مکر و ناز / نداده دم مشک من اشک و فين!

مرا ساده و بي ريا آفريد / جدا از حسادت و بي خشم و کين

زني از همين سادگي سود برد / به من گفت از آن سيب قرمز بچين

من ساده چيدم از آن تکدرخت / و دادم به او سيب چون انگبين

چو وارد نبودم به دوز و کلک / من افتادم از آسمان بر زمين

و البته در اين مرا پند بود / که اي مرد پاکيزه و مه جبين

تو حرف زنان را از آن گوش گير / و بيرون بده حرفشان را از اين

که زن از همان بدو پيدايشات / نشسته مداوم تو را در کمين

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 29 خرداد 1389برچسب:, توسط محمد |

صفحه قبل 1 صفحه بعد